کد مطلب:161264 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

چرا امام حسن و امام حسین، با حاکمان جور، یکسان رفتار نکردند
چرا امام حسن علیه السلام با معاویه كه حاكم ظالم و خلیفه ی جور بود صلح كرد، ولی امام حسین علیه السلام با یزید مبارزه كرد؟ مگر هر دو فاسد نبودند؟ پس چگونه امام حسن علیه السلام با معاویه صلح نمود، اما امام حسین علیه السلام با یزید راه مبارزه را در پیش گرفت؟

پاسخ:

صلح و قیام امام معصوم علیه السلام بستگی به مؤلفه هایی چون اوضاع سیاسی جامعه، میزان اقتدار و نفوذ حاكمیت، همراهی مردم با امام معصوم علیه السلام و تعداد یاران و یاوران دارد. امام حسن علیه السلام صلح نمود، چون اوضاع و شرایط سیاسی بگونه ای بود كه مردم نسبت به فساد دستگاه حاكم و شخص خلیفه - یعنی معاویه - آگاهی لازم و باور كافی نداشتند. در نتیجه در آنها آمادگی قیام و جهاد وجود نداشت، ولی در زمان امام حسین علیه السلام مردم شناخت و آگاهی بهتری نسبت به دستگاه یزید و شخص خلیفه داشتند [1] .

امام حسن علیه السلام به این دلیل اقدام به صلح نمود كه خلیفه ی وقت - یعنی معاویه - شخصی


ظاهرالصلاح و بسیار زیرك و عوام فریب بود و ظواهر مسائل اسلامی را رعایت می كرد و در نظر مردم، خود را فردی موجه و متشرع معرفی می كرد؛ لذا ارزشهای اسلامی و دینی كمتر در معرض خطر قرار داشت و اصل دین و اسلام باقی می ماند و تنها به وظایف اسلامی عمل نمی شد. اما در زمان یزید، ارزشهای دینی به شدت مورد هجمه و حمله قرار گرفت و مبانی و اساس مسائل اسلامی مورد تحریف و تغییر واقع می شد و بدعت ها به سرعت در جامعه شیوع یافت. از همه بدتر، یزید كه حاكم اسلامی بود، اصلا ظواهر اسلامی را رعایت نمی كرد و علنا به شرب خمر، میمون بازی، سگ بازی و برگزاری مجالس لهو و لعب و امورات بیهوده و حرام می نمود و این برای جامعه ی اسلامی یك فاجعه بود و در چنین شرایطی تحمل آن وضعیت برای متدینین و بویژه اصحاب و خواص بسیار مشكل بود. به همین دلیل بود كه امام حسین علیه السلام خود فرمودند: «اگر شخصی مثل یزید حاكم اسلامی باشد، باید فاتحه ی اسلام را خواند» [2] . در چنین وضعیتی بود كه امام قیام نمودند.

از دیگر تفاوت ها در زمان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، می توان به مظلومیت امام حسن علیه السلام اشاره كرد. حضرت گرفتار گروهی سست ایمان و دنیادوست شدند و به دلیل تنها بودن و بی كسی در این جنگ كه در حقیقت جنگ فرهنگی بود، نتوانستند قیام نمایند. آن حضرت تا یك قدمی جنگ و مبارزه ی علنی با معاویه پیش رفت، ولی ناگهان اطراف خود را خلوت دید. آنقدر سیاست های معاویه كارگر بود كه در خانه ی امام حسن علیه السلام هم جاسوس گماشته بود؛ آن هم جعده همسر آن حضرت. با این اوضاع طبیعی بود كه امام حسن علیه السلام نتواند قیام كند و اگر قیام می كرد، تأثیر و نتیجه ای كه آن حضرت می خواستند در پی نداشت. ولی بر عكس، امام حسین علیه السلام یارانی خداترس و مطیع داشت كه برای پاسداری از اسلام حاضر بودند هزاران بار جان خود را فدای اسلام و ارزشهای دینی كنند. افرادی فداكار، باوفا و ایثارگر؛ لذا امام حسین علیه السلام با پشتوانه ی همین افراد معدود قیام نمود.


از جمله علل دیگر كه نقش مهمی را در پذیرش صلح از سوی امام حسن علیه السلام ایفا كرد، ضعف شناخت و سستی اعتقادات و مبانی فكری مردم آن زمان بود.

در كمتر از پنج سال خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، سه جنگ برزگ رخ داد كه عموم مردم خسته شدند؛ لذا صلح را بزودی پذیرفتند. حال امام حسین علیه السلام با نسلی مواجه شده است كه بهره و شناخت كاملی از معارف اسلامی ندارند، از سوی دیگر افرادی پیدا شده اند كه افكار انحرافی و شبه ناك را القاء می كنند. بدتر از همه، كار بجایی رسیده كه قرار است كسی بر جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنشیند، كه بطور علنی بر خلاف دستورات آن حضرت رفتار می كند! آیا زمانی كه به محض ثابت شدن شرب خمر توسط شخصی او را تازیانه می زدند، با زمانی كه خلیفه ی مسلمین هر روز شرب خمر می كند، تفاوتی نداشت كه عكس العمل حضرت علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام یكسان باشد؟ در چنین شرایطی، اگر امام حسین علیه السلام می گفت ایها الناس! گناه نكنید، شراب نخورید و... آیا كسی به سخن او توجه می كرد؟ اگر در آن شرایط، امام حسین علیه السلام به تدریس و موعظه و مسأله گویی اكتفا می كرد، چه تأثیری داشت؟ علاوه بر این، مردم هم با شخصی مثل یزید بیعت كرده بودند؛ نه تنها مردم شام، بلكه مردم مدینه نیز؛ البته غیر از تعداد معدودی از شیعیان واقعی. و چون جامعه زیربنای فكری و اعتقادی ثابتی نداشت، اگر عده ای هم با یك استدلال ضعیف، یا راهنمایی و ارشاد، مطلبی را می پذیرفتند، به دلیل ضعف اعتقادی، به سرعت مضطرب می شدند. بیعت شكنی مردم كوفه به همین دلیل بود.

در آن زمان عده ی زیادی از مردم سكولار - معتقد به جدایی دین از سیاست - بودند. معتقد بودند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام انسانهای خوبی هستند، اما برای نماز، تفسیر و حدیث؛ نه حكومت. بلكه می گفتند اختیار حكومت باید به دست مردم باشد تا هر كه را خواستند، برگزینند. یعنی حقشان بود كه رفتند با پدر زن پیامبر - ابوبكر - بیعت كردند؛ چون این مسأله ربطی به دین نداشت. بسیاری از كسانی كه با امام حسین علیه السلام جنگیدند، مسأله حكومت و ولایت و اینكه با چه كسی باید بیعت كنند را، یك مسأله ی دنیوی می دانستند، نه مسأله ی دینی. غافل از اینكه مسأله ولایت بالاتر از نماز است. رأی دادن به یزید، در حقیقت واگذاری اختیار خون و مال و جان و عرض و ناموس آدمی به او


بود. و این امر ساده ای نیست. این عقیده درست نیست كه چون رأی خودم هست، به هر كه خواستم رأی می دهم. بلكه مسأله ی رأی و بیعت، یك تكلیف الهی است؛ نه حق. مردم آن زمان باید تحقیق می كردند كه آیا كسی بهتر از یزید برای بیعت كردن هست یا نه؟ ولی همانگونه كه گفتیم، آنها می گفتند ما چندین سال در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مشركین جنگیده ایم و در زمان علی علیه السلام نیز چند سال با برادران مسلمانمان در جنگ صفین و نهروان و جمل جنگیده ایم. حوصله ی جنگ نداریم. ما خواهان كسی هستیم كه فرمان جنگ ندهد و قدری به زندگی خودمان برسیم!! اما غافل از آنكه اهمیت ولایت، از هر مسأله ای، حتی نماز بالاتر و بیشتر است: «و لم یناد بشی ء كما نودی بالولایة». [3] .

در زمان كنونی نیز اگر در مقابل مسائل حكومتی بی تفاوت هستیم، باید منتظر عاقبتی مانند كوفیان باشیم. اگر شعار حمایت از ولی را سر می دهیم، در صورتی می توانیم بدان وفادار باشیم كه اعتقاد ما بر اساس دلیل محكم و منطقی باشد. باید دلایل وجوب اطاعت از ولی را بخوبی فرابگیریم؛ در غیر این صورت، به شبهه مبتلا شده و شك و تردید، جای ایمان را می گیرد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «نجات اولیای خدا در مقابل شبهه، این است كه از یقین برخودار هستند». [4] اگر در زمان ما، یك نوجوان 13 ساله نارنجك به كمر می بندد و زیر تانك می رود، به این دلیل است كه یقین دارد هنگام شهادت، سرش در دامان اباعبدالله الحسین علیه السلام است. اما اگر چنین تفكری در جامعه ی ما رواج پیدا كرده كه این حرفها شعارهای احساسی است و جنبه ی تبلیغاتی دارد، تفسیر همان سخن ابوسفیان می شود كه گفت: لا جنة و لانار. [5] . [6] امروز دشمن با شبهات جدید قصد سست كردن ایمان مردم بخصوص جوانان را دارد. تهاجم فرهنگی را حقیقتا باید شناخت. نه اینكه بگوییم موسیقی جاز و پاپ هجوم فرهنگی است و باید دوباره چنگ و


عود و تار و سه تار را زنده كنیم و به موسیقی اصیل ایرانی برگردیم! عده ای حقیقتا اینگونه فكر می كنند. اما آیا واقعا فهم آنها اینگونه است یا خودشان را به نفهمی می زنند؟ آیا به صرف اینكه ما به جای پیانو، نی زدیم، به فرهنگ اصیل اسلامی برگشته ایم؟! [7] از جمله مظاهر تهاجم فرهنگی، آن مد لباس و شكل زندگی ای است كه با فكر دشمن سازگاری بیشتری دارد. امروز به سختی می توان لباسی را یافت كه بروی آن حرف انگلیسی نوشته نشده باشد و یا عكس هنرپیشه و حیوانات روی آن نباشد. مگر خط فارسی زشت تر از خط انگلیسی است؟! این است هجوم فرهنگی كه ما را از هویت خودمان تهی كنند، گوئی ما فرهنگ و علم و زبان و خط نداریم. [8] .



[1] گرچه بعد از شهادت امام حسن عليه السلام عده اي از مردم از امام حسين عليه السلام براي قيام دعوت نمودند، اما همانگونه كه گفتيم و خواهيم گفت، شرايط ديگر كه براي هر قيام و نهضتي لازم است، فراهم نبود.

[2] الفتوح ج 5، ص 17.

[3] اصول كافي ج 2، ص 18.

[4] شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد، ج 2، ص 298.

[5] همان ج 9، ص 53.

[6] با تغيير و تلخيص، برگرفته از در پرتو آذرخش.

[7] با استفاده از كتاب تهاجم فرهنگي، ص 108.

[8] با استفاده از سخنان آيت الله مصباح يزدي (حفظه الله تعالي).